طلاق مبغوضترین حلالها نزد خداست
در اسلام، پیوند زناشویی پیوند مقدسی است که برای آرامش روح و جسم بشر، لازم و ضروری است. قرآن کریم در آیات بسیاری به ازدواج فرمان داده و پیامبر اسلام نیز بسیار بر آن تأکید کرده و مسلمانان را از اینکه به خاطر ترس از فقر و نداری، تن به ازدواج ندهند، بر حذر میدارند.
همانگونه که در اسلام، ازدواج امری مقدس و پسندیده میباشد و برای ثبات آن تأکید فراوان شده است، طلاق امری ناپسند و نامقدس است که برای جلوگیری از آن از هر وسیله ممکن استفاده شده و از آن در کلمات شارع مقدس، به عنوان مبغوض ترین حلالها و امری که خشم خدا را به دنبال دارد، تعبیر شده است.
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «ما من شیء مما احلّه الله عزّوجل ابغض الیه من الطلاق…» هیچ چیز از آنچه خداوند متعال آن را حلال قرار داده است، نزد او منفورتر و ناپسندتر از طلاق نیست.
در سخنی دیگر فرموده است: در اسلام، هیچ چیز نزد خداوند، مبغوض تر و نکوهیدهتر از خانهای نیست که با جدایی و طلاق خراب شود. خداوند از کسانی که به طلاق روی میآورند، بیزار است و هنگامی که طلاق رخ میدهد، عرش خداوند به لرزه در میآید.
اسلام به عنوان یک دین همه بعدی و مترقی، طلاق را جایز شمرده است؛ اما آن را مبغوض ترین حلال میشمرد. در اینجا یک سؤال مهم پیش میآید و آن اینکه اگر طلاق تا این اندازه مبغوض است، که خداوند مرد طلاقدهنده را دوست ندارد، پس چرا اسلام آن را تحریم نکرده است. به عبارت دیگر، آیا بهتر نبود که اسلام برای طلاق شرایطی قرار میداد و تنها در صورت وجود آن شرایط، به مرد اجازه طلاق میداد؟ و چون طلاق مشروط بود، قهرا جنبه قضایی پیدا میکرد.
اگر طلاق حلال است، نباید مبغوض باشد، و اگر مبغوض است، نباید حلال باشد. مبغوض بودن با حلال بودن ناسازگار است! اسلام از طرفی مرد طلاق دهنده را زیر نگاه های خشم آلود قرار میدهد و از او بیزاری دارد، از طرف دیگر وقتی که مرد میخواهد زن را طلاق دهد، هیچ مانع قانونی در برابر او قرار نمیدهد، چرا؟
این پرسش بسیار به جاست و همه رازها در همین نکته نهفته است. راز اصلی مطلب این است که زوجیت و زندگی زناشویی، یک علقه طبیعی است نه قراردادی، و قوانین خاصی در طبیعت برای او وضع شده است. پیمان ازدواج، بر خلاف دیگر عقدهای اجتماعی، بر اساس یک خواهش طبیعی از طرفین باید تنظیم شود.
پیمانی که اساسش بر محبت و یگانگی است نه بر همکاری و رفاقت، قابل اجبار و الزام نیست. با زور و اجبار قانونی، میتوان دو نفر را ملزم ساخت که با یکدیگر همکاری کنند و پیمان همکاری خود را بر اساس عدالت محترم شمرده، سالیان دراز به همکاری خود ادامه دهند؛ اما ممکن نیست، با زور و اجبار قانونی، دو نفر را وادار کرد که یکدیگر را دوست داشته باشند.
مکانیزم طبیعی ازدواج، که اسلام قوانین خود را بر اساس آن وضع کرده است، این است که زن در منظومه خانوادگی محبوب و محترم باشد. بنابراین اگر به عللی زن از این مقام خود سقوط کرد و شعله محبت مرد، نسبت به او خاموش و مرد نسبت به او بیعلاقه شد، پایه و رکن اساسی خانوادگی خراب شده است؛ یعنی، یک اجتماع طبیعی، به حکم طبیعت از هم پاشیده است. اسلام به چنین وضعی با نظر تأسف مینگرد؛ ولی پس از آنکه میبیند اساس طبیعی این ازدواج متلاشی شده است، نمیتواند از لحاظ قانونی، آن را یک امر باقی و زنده فرض کند.
با این حال، اسلام کوششها و تدابیر خاصی به کار میبرد که زندگی خانوادگی از لحاظ طبیعی باقی بماند؛ یعنی، زن در مقام محبوبیت و مرد در مقام طلب و علاقه باقی بماند. توصیههای اسلام مبنی بر اینکه زن حتماً باید خود را برای شوهر بیاراید و رغبت های او را اشباع کند و از آن طرف مرد به زن خود محبت و مهربانی کند، به او اظهار عشق و علاقه نماید، همه و همه برای این است که اجتماعات خانوادگی از خطرات از هم پاشیدگی مصون و محفوظ بماند.
با این حال، گروهی از جامعه شناسان و حقوقدانان میگویند: درست است که طلاق آثار نامطلوبی بر فرزندان و زن و شوهر دارد، اما خانوادهای که صحنه زد و خورد و اختلاف دائمی بین زن و شوهر است، برای آن خانواده جهنمی بیش نیست و برای کودکان ایشان هم، محیط نامناسبی است. بنابراین اگر زن و مرد به این نتیجه رسیدند که نمیتوانند باهم زندگی کنند و زندگی زناشویی آرامی را ادامه دهند، باید از هم جدا شوند. این طرز فکر امروزه در بیشتر کشورهای جهان پذیرفته شده است.
مواردی که مبغوضیت طلاق را افزایش میدهد
طلاق امری منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولی مواردی وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونههایی را بیان میکنیم:
الف) طلاق زنی که گناهی را مرتکب نشده است.
ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگری انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوعطلبی و هوسبازی از همسرش جدا شود.
ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردی زیباتر.
د) طلاق زنی که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختی او ساخته و شکوهای نکرده است.
ه) طلاق زنی که از شوهر خود فرزندی دارد و پس از طلاق، فرزند بیسرپرست میشود.
و) طلاق زنی که در حال بیماری است و ممکن است بر اثر آن حالش وخیم تر شود.
خدا میداند این دعواها و کشمکشها چه بلایی سر کودکان میآورد. خدا میداند کی قرار است خاطره آخرین دیدار مشترکشان در دادگاه خانواده را فراموش کند. روزی که یکباره میگویند تو حق نداری با پدر یا مادرت باشی و دستش را میگذارند در دست این یکی؛ و آن یکی با حسرت و اشک بدرقهاش میکند برای یک عمر بلاتکلیفی و یک سرنوشت نامعلوم. او هرگز نمیفهمد چرا سزاوار این تنهایی است و به جرم کدامین گناه محکوم به از دست دادن بزرگترین تکیهگاه زندگیاش شده است.
طلاق مثل یک باتلاق کودکان را میبلعد و ناجی آنان حتی پس از متارکه، والدین هستند. طلاق تلخترین واژهای است که احساسات کودک را در بند میکشد و ای کاش قبل از جدا شدن، مادرها و پدرها اشکهای یواشکی و پر حسرت بچههایشان را میدیدند. شاید آنوقت برای رفتن شتاب نمیکردند و شاید معصومیت آنها بهانهای میشد برای یک شروع دوباره.
نوشته : سکینه سوری
